۵۷ مطلب توسط «Vkook.Darya» ثبت شده است

خاکستری

 

خاکستری ..
تا به حال به معنای رنگ ها فکر کردی ؟
مهم نیست که توی کتاب های رنگ شناسی چه معنا و مفهومی برای این رنگ بیارن ! برای من خاکستری تنها معنی اخر خط رسیدن رو میده ..
زندگیی که توی درد غوطه وره و سفیدی امید .. سیاهی رنگش رو کثیف میکنه
چرا ادامه میدم ؟ چرا قلبم درد میکنه ؟ زندگی من همیشه دردناک بوده پس چرا این درد عجیب انقدر غیرقابل تحمله !
شاید چون امید داشتم ..
امید داشتم به روزهای بهتر ، به زندگی بهتر .. به خاکستری خنده ها !
شاید چون جایی زیر قلبم پنهان از سلول های مغز و درکم دل بسته بودم به تو ..
یا حتی روزهای خوب باتو !
اما حالا دنیا .. ناآگاه از بی خبری من به طرز  درد آوری  یاد آوری کرد که زندگی من قرار نیست سفید باشه ..
همه چیز خاکستریه !
خاکستری بی پایانی که روز به روز سیاه تر میشه ..
امید در سکوت جان میده و سیاهی ارام ارام جان و تنم رو میبلعد.
و حال من خسته از تاریکی روزهام !
خسته از امید های شکسته ام ، خسته از دردهای بی پایانم ..
دلم ارامش میخواد ، عشق میخواد .. من دلم روزهای سفید رنگ میخواد اما ..
تنها پاهای خستم خیابون های خاکستری شهر رو طی میکنن !
چاره ای ندارم ، امیدی ندارم .
و دیگر ..
جانی در بدن ندارم !

 

 

پ.ن : برشی از فیکی در حال نوشتن :>
 

  • ۵
  • نظرات [ ۱ ]
    • Vkook.Darya
    • پنجشنبه ۱۵ مهر ۰۰

    عشق ..

     

    زندگی مثل یک بازیه .. 
    بی رحم و مصمم برای شکستنت ! و من این رو وقتی فهمیدم که تو 
    رو دیدم .
    و شاید هم .. خودم رو بعد از تو دیدم !
    تلخ بود .. 
    داستان زندگی ما گویی چیده شده بود تا .. 
    عاشق شویم و پایان هیچ عشقی شیرین نبود 

     و عشق چیزی نبود که میخواستیم ..
    ما باهم بودن را میخواستیم اما

    باهم رفتن نسیبمان شد  ..!

     

     

     

    پ.ن : برشی از فیکی که هیچ گاه منتشر نشد ..

    پ.ن2 : البته در اینده میشه 😂

    پ.ن3: مدیونید فکر کنید فقط میخواستم یبارم که شده بنویسم برشی از فیکی که هیچ گاه منتشر نشد 💔😔😂

     

  • ۶
  • نظرات [ ۵ ]
    • Vkook.Darya
    • سه شنبه ۱۳ مهر ۰۰

    My Universe

     

    ..you're my universe 

  • ۴
  • نظرات [ ۱ ]
    • Vkook.Darya
    • جمعه ۹ مهر ۰۰

    ضدحال

    بزرگ ترین ضدحال دنیا اینه بهتون بگن برا دو روز و یه شب میرین اردو تمرینی 

    کلیی خرر ذوق شی ..

    و با کلی عرر زدن پدر گرام رو راضی کنی 

    و دقیقا همون موقع بگن کنسل شد :")

    وادفاککککککککککک من میخوام برمممممپ یعنییی چیییی اخههههه ؟؟؟ 

    دنیا بامن لجش گرفتهههه ؟؟://////

    هعی

    حالا بیخیال بیاین حرف بزنیم اروم شم 😂💔🔪

  • ۴
  • نظرات [ ۲ ]
    • Vkook.Darya
    • پنجشنبه ۸ مهر ۰۰

    ~ You ~

     

     

    .... I'm Watching you 

  • ۹
  • نظرات [ ۳ ]
    • Vkook.Darya
    • پنجشنبه ۱ مهر ۰۰

    دریای تاریکی

     

    با حس دستان یخ زده ات خیابان های تاریک در نوری پر از گرما غرق میشد 

    عطر اقیانوسی ات هر لحظه مرا غرق ارامش میکرد و 

    چشمان درخشانت ماه شب های تاریکم بود 

    من باتو ..

    دست در دست تو ..

    تک تک تاریکی ها را قدم زدم ! 

    من با تو ..

    در رویای بی پایان درد غرق شدم !

    دردی که ارامش داشت ..

    دردی که زیبا بود .

    من عاشق بودم ..

    عاشق زیبایی وجودت ، عاشق دست های مرده ات !

    من عاشق دریای تاریکی ها بودم ..

    اما این عشق گناه بود ، این عشق سکوتی بود در شلوغی تاریکی

    تو رفتی اما ..

    من هنوز اینجا ایستادم ..

    من هنوز اینجا در رویای تاریکی ام بوی تو را نفس میکشم !

    وقت خداحافظی بود اما 

    این خداحافظی تا ابد ادامه پیدا کرد ..

    شاید برای من .. نه برای تو ! 

     

     

    پ.ن : سلامممم جذابان من 🙂  ایم بک 😎🙂

    بیاید سخن بگویید دلم برایتان پر زده .. خوبید ؟ 

  • ۷
  • نظرات [ ۱۳ ]
    • Vkook.Darya
    • شنبه ۲۷ شهریور ۰۰

    💜🎤☄ HBD Namjoon ☄🎤💜

     

    تولدت مبارک خوش قلب ترین انسان روی زمین 

    بهترین لیدر جهان ، کسی که باعث شدی بی تی اس با این قدرت ادامه بده 

    کسی که هیچ سختی و هیتی نتونست جلوش رو بگیره 

    تو ستاره ای هستی که از ماه چشمگیر تره 

    همیشه بخند و شاد باش که امید ملیون ها انسان به لبخند توه ! 

    بازم تولد مبارک سوپر کیوت هات بی تی اس 💜☄🎤

     

    پ.ن : های گایز .. امم چند روزی احتمالا نیستم پس نگران نشید (که البته میدونم نمیشید )

    بوس بهتون💜☄

  • ۱۰
    • Vkook.Darya
    • شنبه ۲۰ شهریور ۰۰

    ○^○

    برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
    • چهارشنبه ۱۷ شهریور ۰۰

    دلم تنگ بود

     

    من ماه بودم و تو خورشید .. عشق ما از همان ابتدا غیرممکن بود ، من در نور و زیبایی تو میسوختم و تو حتی مرا به یاد نداشتی ..

    تو تک ستاره دلم بودی و من یکی از هزاران تکه سنگی که در بین بالهایت جا گرفته بود ..

    دلم تنگ بود ، تنگ روزهایی که تکه سنگت را نوازش میکردی ، تنگ روزهایی که زودتر برای دیدنم غروب میکردی ..

    تنگ روزهایی که خنده هایت دنیای تاریکم را روشن میکرد ..

    دلم تنگ بود ، میدانستم .. فرسنگ ها از تو دورم و میدانم که من نمیتوانم خورشید را لمس کنم ! عشق من از همان ابتدا گناهی بود که با اشتیاق به استقبالش رفتم ..

    خورشیدم غروب کرد اما من در اسمان بودم  ، دیگر فرصتی نبود

    برای هماغوشی با خورشید..

     

    پ.ن : باز هم بخشی از نوشته های قدیمیم .. :") 

  • ۱۰
  • نظرات [ ۱۰ ]
    • Vkook.Darya
    • جمعه ۱۲ شهریور ۰۰

    چالش قیمه ها در ماست ها ⊙؟⊙

     

    بیشترین حسی که از خودت بروز میدی چیه؟!

     

    امم مهربونی و بی حسی 

     

    اگه شخصیت های تخیلی وجود داشتن چی می‌شدی؟!

     

    اگر خوناشام جزو شخصیت تخیلی باشه که به نظر من نیست خوناشام 

     

    اگه تورو اتفاقی یه جا ببینم با چه مشخصاتی باید بشناسمت؟!(ظاهرتو توصیف کن)

     

    امم یه دختر قد بلند و با شونه های تقریبا پهن .. موهای پسرونه اگر تابستون باشه با لباسای گشاد زمستونم انقدد لباس تنمه دوبرابر حالت عادی دیده میشم 😂 چشمای متوسط رو به درشت قهوه ای بسی تیره .. بینی و لب متوسط 

     

    عجیب ترین خوابی که دیدی راجع به چی بود!؟

     

    خواب عجیب زیاد میبینم .. کلا خوابام شبیه فیلم سینماییه انقدر خوش میگذره وقتی اینجور خوابا میبینم 😂

    ولی عجیب ترینش راجب یه دختر بود که تا چند وقت هم خوابشو مدام میدیدم و انگار زندگیش رو میدیدم و کلا داستانش خیلی پیچیده بود 

     

    تیکه کلامت ؟!

    تیکه کلام خاصی ندارم بستگی به مودم داره .. ولی در اکثر مواقع فاک :/😂💔

     

     

    سه تا کاری که وقتی حوصلت سر می‌ره انجام میدی؟

     

    فیک میخونم .. انیمه یا فیلم میبینم .. بیانو شخم میزنم 

     

    در آخر اگه خواستی میتونی یه سوال از من بپرسی+-+

    سوالی نیست لاوم 



    ربوده شده از وب خشنگ و قشنگ لونا خوشگله◕‿◕

     

    🙂🙂

    منبع "^"

  • ۷
  • نظرات [ ۱۹ ]
    • Vkook.Darya
    • پنجشنبه ۱۱ شهریور ۰۰
    An endless world
    Immersed in anonymous colors
    Immersed in nameless emotions
    ...But full of love
    منوی وبلاگ
    نویسندگان