خاکستری ..
تا به حال به معنای رنگ ها فکر کردی ؟
مهم نیست که توی کتاب های رنگ شناسی چه معنا و مفهومی برای این رنگ بیارن ! برای من خاکستری تنها معنی اخر خط رسیدن رو میده ..
زندگیی که توی درد غوطه وره و سفیدی امید .. سیاهی رنگش رو کثیف میکنه
چرا ادامه میدم ؟ چرا قلبم درد میکنه ؟ زندگی من همیشه دردناک بوده پس چرا این درد عجیب انقدر غیرقابل تحمله !
شاید چون امید داشتم ..
امید داشتم به روزهای بهتر ، به زندگی بهتر .. به خاکستری خنده ها !
شاید چون جایی زیر قلبم پنهان از سلول های مغز و درکم دل بسته بودم به تو ..
یا حتی روزهای خوب باتو !
اما حالا دنیا .. ناآگاه از بی خبری من به طرز  درد آوری  یاد آوری کرد که زندگی من قرار نیست سفید باشه ..
همه چیز خاکستریه !
خاکستری بی پایانی که روز به روز سیاه تر میشه ..
امید در سکوت جان میده و سیاهی ارام ارام جان و تنم رو میبلعد.
و حال من خسته از تاریکی روزهام !
خسته از امید های شکسته ام ، خسته از دردهای بی پایانم ..
دلم ارامش میخواد ، عشق میخواد .. من دلم روزهای سفید رنگ میخواد اما ..
تنها پاهای خستم خیابون های خاکستری شهر رو طی میکنن !
چاره ای ندارم ، امیدی ندارم .
و دیگر ..
جانی در بدن ندارم !

 

 

پ.ن : برشی از فیکی در حال نوشتن :>