با حس دستان یخ زده ات خیابان های تاریک در نوری پر از گرما غرق میشد 

عطر اقیانوسی ات هر لحظه مرا غرق ارامش میکرد و 

چشمان درخشانت ماه شب های تاریکم بود 

من باتو ..

دست در دست تو ..

تک تک تاریکی ها را قدم زدم ! 

من با تو ..

در رویای بی پایان درد غرق شدم !

دردی که ارامش داشت ..

دردی که زیبا بود .

من عاشق بودم ..

عاشق زیبایی وجودت ، عاشق دست های مرده ات !

من عاشق دریای تاریکی ها بودم ..

اما این عشق گناه بود ، این عشق سکوتی بود در شلوغی تاریکی

تو رفتی اما ..

من هنوز اینجا ایستادم ..

من هنوز اینجا در رویای تاریکی ام بوی تو را نفس میکشم !

وقت خداحافظی بود اما 

این خداحافظی تا ابد ادامه پیدا کرد ..

شاید برای من .. نه برای تو ! 

 

 

پ.ن : سلامممم جذابان من 🙂  ایم بک 😎🙂

بیاید سخن بگویید دلم برایتان پر زده .. خوبید ؟