سی روز ، سی سوال از دریا 🎐

بلاخرههه میخوام توی یه چالش شرکت کنم و چون دور شروع کردم هر چند شب رو یبارگی میزارم .. 

 

اولین روز : به نظر خودت چه چیزی در شخصیتت جالبه ؟

خب فکر کنم قدرت کلامم .. اگر بتونم جلوی فردی کاملا خودم باشم کلماتم قدرت زیادی دارن .. و واقعا از این ویژگیم راضی هستم خیلی جاها به درد میخوره 😂

چیز دیگه فکر کنم تسلیم نشدنمه .. من یه شخصیت به شدتتتت مقاوم دارم و اگر به خوام توی یه راه قدم بردارم متوقف کردنم غیرممکنه ! 

 

دومین روز : اگه بخوای یه استارت- آپ ( همون بیزینس و تجارت ) راه بندازی، اون در مورد چی خواهد بود؟

من کلا علاقه ای به این چیزا ندارم و اطلاعات زیادی هم ندارم ولی شاید در مورد امکانات و تجهیزات ورزش اگر شاملش بشه ..

 

سومین روز : شب یا روز و چرا ؟

شب ، جدا از اینکه علاقه زیادی به شب و ماه دارم ، روزها معمولا همه یا حداقل من درگیر زندگی و کارهای زیادی که روی سرمون ریخته هستیم و شب فرصتیه برای آزادی کردن .. برای رهایی و فاصله گرفتن از اصول و کارهایی که خودمون رو اسیرشون کردیم ! پس شب رو ترجیح میدم ..

 

چهارمین روز : ترجیح میدی به دریا بری یا کوه ؟

دریا ، دریا همیشه آرامش خاصی بهم میده . دریا بی رحمه اما در این حال مهربونه .. همینه که باعث میشه دوستش داشته باشم .. توی عمرم فقط چند بار انگشت شمار دریا رو دیدم ولی ارزو دارم در اینده جایی زندگی کنم که به دریا نزدیک باشه !! 

 

پنجمین روز : به بهشت و جهنم اعتقاد داری ؟

حقیقتا نه ! من به تناسخ (زندگی بعد و قبل) اعتقاد دارم و به نظرم ما نتیجه کارهامون رو در همین دنیا یا زندگی بعدمون میبینیم.. و به نظرم تناسخ خیلی قابل باور تره ! البته من این حرف رو براساس تحقیقاتی که کردم میگم و چیزهایی خوندم که باعث شده حتی خانوادمم به تناسخ اعتقاد پیدا کنن ..

 

ششمین روز : خیال یا واقعیت و چرا ؟ 

هر دو ، در واقع خیال ها خیلی جاها ارزوی ما هستن ، چیزی که میخوایم باشه و حتی براش تلاش میکنیم ولی غرق شدن زیاد توی خیال ها باعث میشه تا از زندگی دور شیم و وقتی بع خودمون میایم که نه به ارزومون رسیدیم و نه دیگه توانی برای رسیدن بهش داریم .. زندگیمون با خیال سپری شده و تنها میشه با پوچی بیانش کرد 

اما خیال هم باید باشه چون نبودنش باعث میشه تا گاهی فشار های واقعیت نابودمون کنه یا اصلا نتونیم رویایی برای خودمون بسازیم ..

پس وجود هر دو به اندازه نیازه !

 

هفتمین روز : آیا خودت رو فردی برنامه ریز میدونی؟ 

شاید اره شاید نه .. اگر قبل از شروع روزم برنامه ریزی کنم که اینکار رو چه ساعت انجام بدم و چه ساعت نه راستیاتش به هیچ کدوم رسیدگی نمیکنم ..

ولی خب توی ذهنم انگار همیشه یه برنامه وجود داره که اگر هم مثلا من یه کار خارج از اون برنامه انجام بدم سریع عوض میشه و متابق تغییرات پیش میره .. و اینطور در اخر روز من به همه کارهایی که میخواستم رسیدم (البته اگر تنبلی نکنم و برای فردا نندازمش 😂)

 

 هشتمین روز : زندگی برای کار، یا کار برای زندگی ؟  صد در صد کار برای زندگی .. من کسی هستم که دوست دارم زندگی ازادانه و راحت داشته باشم و میخوام به رویاهام برسم پس هیچ وقت زندگیم رو تنها صرف کار نمیکنم ..

 

نهمین روز : مسئولیتی که ازش سر باز میزنی ( از انجامش امتناع میکنی ) 

انجام کارای خونه .. چیزی که نخوام و بهم تحمیلش کنن .. و خیلییی اوقات فیک نوشتن (نه به خاطر اینکه دوست ندارم ، در واقع گشادیم میاد😂)

 

دهمین روز : چیزهایی که تو رو قدرتمند و توانمند میکنن؟

بی تی اس ، فیک ، خواب ، والیبال ، شیر کاکائو ، هر گونه کافئین ، فیلم و انیمه 

 

یازدهمین روز : به نظرت گیاهخواری صحیحه ؟

اره ، من گیاهخوار نیستم و تاحالا هم نبودم ولی خب به نظرم هر کسی توانایی اینو داره که برای هر چیزی توی زندگیش تصمیم بگیره و گیاهخواری هم بخشی از زندگی اونهاست که با تصمیم خودشون بوده پس اره 

البته دلایل دیگه ای هم هست ولی خب فکر کنم گفتنش لازم نیست 

 

دوازدهمین روز : لیست ده چیزی که نمایانگر تو هستن.

1_ انیمه هایکیو 

2_ گرگ 

3_ اهنگ sea بی تی اس 

4_ اهنگ Nathing Like Us جونگ کوک 

5_ رنگ خاکستری 

6_ سومین توی فیک icy heart( فیک خودمه که در حال انتشاره) 

7_ پروانه 

8_ فیک دزیره 

9_ درخت گیلاس 

10_ فیلم چینی بی وقفه 

 

سیزدهمین روز : ده چیز رو نام ببر که بهت استرس میدن.

1_ برملا شدن گذشتم برای کسایی که بهشون اعتماد ندارم 

2_ شناخت کاملم توسط کسایی که نمیخوام 

3_ دور بودن از ورزش 

4_ بد والیبال بازی کردن 

5_ اهنگ گوش ندادن 

6_ دور بودن از بی تی اس( یعنی اینکه کلا توی زندگیم کم رنگ بشن ) 

7_ اسیب بدنی دیدن ( مثل شکستن دست و ایناا )

8_ کم خوابیدن 

9_ بی هدف بودن 

10_ بودن کنار کسایی که ازشون بدم میاد 

 

چهاردهمین روز : اگه میتونستی پنج تا حرفه/اخلاق/مسیر زندگی ت رو عوض کنی، اونها چی بودن؟

1_ کشوری که بدنیا اومدم

2_ مهربون بودنم 

3_ دیر عصبی شدنم 

4_ زود گریه کردنم 

5_ وابستگی زیادی که به اطرافیانم دارم 

 


پونزدهمین روز : در مورد چیزهایی که میخوای تو کشورت تغییر بدی بنویس.

اولین چیز اموزش و پرورشمون .. روش اموزشی کع کشورمون برای دانش اموزا انتخاب کرده به نحویه که هم انتخاب ها رو محدود کرده هم به کسانی که به چیزهای دیگه علاقه دارن بی اهمیتی کرده .. در کل که از ریشه و بن اشتباهه همین کنکوریم که داریم از خیلی لحاظ برای دانش اموزا اشتباهه و به نظرم باید اصلاح بشه 

دومین چیز حقوق ورزشکارها و امکاناتشون هست .. توی کشور ما اونقدرا به ورزشکار ها بها نمیدن یا راه رو برای کسانی که میخوان ورزشکار حرفه ای بشن هموار نمیسازن .. به طوری که الان توی یکی از بزرگ ترین شهرای ایران(شیراز) فقط یک مدرسه تربیت بدنی برای دخترا و یه مدرسه برای پسرا هست اونم با تعداد ثبت نام محدود ..

میدونید چقدرا هستن که به همین خاطر مجبورن راهشون رو عوض کنن ؟ یا حتی امکانات محدودی که در اختیار شهروندا قرار میگیره باعث میشه تا خیلی اوقات افراد با استعداد که توانایی ورزشکار حرفه ای شدن رو دارن کلااا از ورزش غافل بشن .. توی کشور ما اونقدر به این موصوعا بی اهمیتی شده که الان میگن کسی که بره تربیت بدنی به هیچ جا نمیرسه و نهایتااا یه معلم ورزش بشه !! 

اما توی کشور های دیگه ورزش یکی از شاخه های اصلی رشد اقتصادشونه (چون بین ورزش و اقتصاد یه رابطه دو سویه است) و ورزشکار ها هم حقوق زیادی میگیرن هم امکانات خوبی دارن !! 

 

شونزدهمین روز : نظرت در مورد داشتن فرزند

به نظر من فرزند داشتن کار هر کسی نیست .. مامان من همیشه میگه کسی باید به فکر داشتن فرزند باشه که بتونه وقت زیادی براش بزاره و خوب بزرگش کنه .. کسی که نتونه یا به عبارتی حوصله گذاشتن تمام وقتش رو برای بچه نداشته باشه حتی به فرزند داشتن نباید فکرم کنه !! 

من هم با این حرف موافقم و خب من از اون دسته ادما هستم که نمیتونم کل وقتم رو برای بچه بزارم .. خودم برام اولویت داره و به خاطر اینکه میخوام ورزشکار حرفه ای بشم ترجیح میدم تا قبل از بازنشستگیم تمام زمانم رو صرف ورزش کنم و وقتم رو برای چیزهای دیگه نزارم .. پس در نهایت حتی بهش فکر نمیکنم ://

 

هفدهمین روز : از تولد تا مرگتون رو به صورت طرح کلی ( یه جور خلاصه ) بنویسید

تا شیش سالگی : همه فکر میکردن پسرم چون عاشق اسباب بازی های پسرونه بودم ، موهام پسرونه بود و کلا به دخترا نمیبردم ..

شیش تا دوازده سالگی : دختری که توسط جامعه ترد میشد ، یکی که پر از مشکلات بود و چون نمیخواست کسی ناراحت بشه به هیچ کس نمیگفت ..

دوازده تا پونزده سالگی : کسی که تمام تلاشش رو برای رسیدن به هدفش میکنه ، عاشق بی تی اسه .. روزهاش شاید به نظر بقیه خسته کننده باشه ولی برای خودش جذابه .. 

پونزده تا بعدش : هنوز نرسیده ولی مطمئنم قراره روزای بهتری برام بشن .. برای ساختن اون روزا از الان در حال تلاشم ..

 

هجدهمین روز : قهرمان بچگی های تو کی بوده؟

مرد عنکبوتی و بن تن 😂😂 معمولا هرکی باشه میگه بابام یا همچین چیزی ولی برای من این دو شخصیت ویژگی های قهرمان داشتن ...

 

نوزدهمین روز: یه نامه به اولین عشقت

نمیدونم احساسی که بهت داشتم عشق بود یانه .. فقط میدونم توی یه دوره از زندگیم جوری شیفتت بودم که حتی حاظر بودم همه جیزم رو برات بدم .. شاید حتی الان هم همینطور باشه ! نمیدونم .. 

یه روز بهم گفتی که توی این سن به هر کسی که علاقه دارم فقط یه حس زودگذره و روزی ازش پشیمون میشم ..

اما باید بگم من پشیمون نیستم ! اون حس زودگذر به اتمام نرسید ، شاید هم رسید ! نمیدونم .. 

الان هیچ چیز نمیدونم فقط اینو میدونم که باید ازت معذرت خواهی کنم .. هیچ وقت این نوشته رو نمیبینی ولی من بازم ازت معذرت میخوام .. معذرت میخوام که با احساسم تمام این مدت فریبت دادم .. معذرت میخوام که روزی عقب کشیدم و این بیشتر باعث درد کشیدنت شد .. یه زمان تنها خواستم این بود که بگم چقدر دوستت دارم اما الان اون رو هم نمیخوام .. چون این بهت اسیب میزنع ! ولی قول میدم .. جوری باشم که انگار هیچ وقت هیچ احساسی بهت نداشتم .. و مثل یه دوست خوب کنارت بمونم و مراقبت باشم 

پ.ن : پشماممم چه طولانی شد :////

 

بیستمین روز : پدر و مادرت چطور با هم آشنا شدن؟

عمع من و دایی مامانم زن و شوهرن و به خاطر همین زیاد اشناییشون عجیب نبود :/ 

تنها چیزی که هست اینه که توی شب یلدا مامانم اینا خونه عمم دعوت بودن بابامم اونجا بوده مامانم رو میبینه و دیگه بقیش هم معلومه ..

 

بیست و یکمین روز : پنج چیز برای به یاد آوردن، وقتی اوضاع سخت و غیرقابل تحمله

1_ بی تی اس 

2_ این جمله : بعد از تاریک ترین نقطه شب خورشید طلوع میکنه پس تحمل کن تا طلوع خورشید رو ببینی 

3_ غروب خورشید و نسیم پاییزی 

4_ بارون ..

5_ شکوفه زدن گل ها 

 

بیست و دومین روز : من خوشحالم که این چیزها در این ماه برام اتفاق افتاد:

بسته شبانه خریدم .. روزای باشگاهم بیشتر شد .. تونستم بعد مدت ها بیرون برم .. نمره کارنامم خوب شد .. 

قدم بلند تر شد .. امادگی بدنیم بالا رفت .. 

 

بیست و سومین روز : کاری که میخوای انجام بدی تا در یادها بمونه

فیک هایی که قراره بنویسم و میخوام یه والیبالیست بزرگ بشم که میتونه امید رو توی دل خیلی ها بنشونه و حتی باعث لبخندشون بشه ..

 

بیست و چهارمین روز : چه کارایی انجام میدی وقتی میخوای از ( از مشکلات و سختی ها ) فرار کنی ؟

اهنگ گوش دادن .. انیمه و فیلم دیدن .. فیک خوندن .. خوابیدن .. حمام رفتن 

 

بیست و پنجمین روز : فصل مورد علاقت و چرا ؟

پاییز .. واقعیتش دلیلش رو نمیدونم .. اما پاییز فصلیه که بهم ارامش میده 

 

بیست و ششمین روز : سبک خوراکی و غذایی مورد علاقت

غذای مورد علاقه من هرگونه فست فودیه و سیک خوراکی و غذاهایی که دوست دارم شاید اونقدرا سالم نباشه!😂😐

اما تقریبا از همه غذایی خوشم میاد و دلم میخواد غذاهای مختلفی رو امتحان کنم حتی اگر به نظر چندش بیان ..

 

بیست و هفتمین روز : زندگی کاری ایده آل خودت رو چطوری تصور میکنی ؟

صبح زود بیدار میشم و مثل هرروزم سر تمرین و ورزش میرم یه صبحانه سبک میخورم و حتی گاهی اون رو از برنامه غذاییم حذف میکنم .. کل روز رو صرف برنامه سنگین کاریم میکنم و بین وقتای استراحتم کتاب میخونم و اهنگ گوش میدم .. اخر شباهم از شدت خستگی به معنای واقعی کلمه بی هوش میشم .. همیشه یه بخشی از روز یا هفتم رو برای وقت گذروندن با دوستام خالی میکنم و حتی گاهی شب ها رو توی خیابونا و با قانون شکنی سپری میکنیم ! انگار نه انگار که این کارها ممکنه به زندگی عادیمون صدمه بزنه .. 

حتی شاید گاهی اوقاتم با دوست و خانوادم به تعطیلات برم .. یه جای دور که کنار دریا است .. دور از مردم و زندگی عادیمون ..

 

بیست و هشتمین روز : پنج چیزی تو رو سرخوش میکنه ؟

والیبال .. هرگونه هیجان .. بی تی اس ... شیرکاکائو ... فیلم دیدن و فیک خوندن 

 

بیست و نهمین روز : آیا حضور من، در دنیا تغییری ایجاد کرده ؟

حضور همه انسان هاست که دنیای ما رو میسازه یا تغییراتی به وجود میاره .. گاهی حتی تصمیم بی ارزش ترین انسان ممکنه خیلیی تاثیر گذار باشه پس اره .. حتی اگر الان اینطور نباشه در اینده هست ..

چون همه ادم ها تغییری هرچند کوچیک توی دنیا به وجود میارن !! 

 

سی امین روز : به چه کسی شباهت ( از لحاظ ظاهر ) داری ؟

توی انیمه ها تا حدودی حالت چشمام مثل لیوای اتک ان تایتان هست .. 

به جز این فکر نمیکنم کسی باشه 😂😑

البته من خیلیی شبیه مامانم هستم و تا حدودی شکل پسرخالمم هستم ://