غرق میشم ..
در سیاهی غریبی که زیادی اشنا بود !
دلتنگ و خسته بودم ..
اما میخندیدم !
تنها و دل شکسته بودم ..
اما میخندیدم !
ارام ارام .. غرق شدم در اقیانوس بی انتهایی که سیاه بود ..
سیاه همچون چشمان تو ..
چشمانی که زود ترکم کرد ، زود تر از انچه که به چشم ببینم !!
من غرق شدم بی انکه خود بدانم ..
از چه زمانی این سیاهی این چنین اشنا شد ؟
از چه زمانی چشمان تو ..
دنیای من شد ؟